محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

فندق مامان حسام کوچولو

عيد نوروز

          عسلم بعد از چند وقت اومدم و به وبلاگت سر زدم. از همه ي دوستاي گلم بابت نبودنم عذر مي خوام. توي اين چند وقت تو بزرگ شدي و من بزرگ شدنت رو از نزديك مي ديدم. شيطنتت بيشتر شده بازيگوش شدي و با اون زبون ريختنت دلم رو بردي . مشغول كاراي عيد بودم و حسابي كمكم مي كردي و تا ساعت هاي آخر سال داشتم خونه رو مرتب مي كردم اما بعدش كه بيدار شدي انگار تو خونه توپ تركيد . قبل از تحويل سال رفتيم گلزار سر خاك عمو( شوهر خاله اعظم) .و موقع سال تحويل هم رفتيم سر خاك (به قول خودت خونه جديد )باباجي و محمد پارسا. و بعد سال تحويل هم خونه مادر و ماماني. يادش به خير پ...
4 فروردين 1393

عكساي برف بازي

سلام گلم عكساي برف بازي ت رو توي بالكن خونمون برات مي زارم ببين خيلي اون روز لذت بردي.                                                                                                   &nbs...
4 فروردين 1393

شيرين زبوني هاي آقا حسام

سلام گلم خوشگلكم خيلي شيرين زبون شدي و با شيرين زبونيات دل همه رو مي بري. چند وقت پيش خاله فاطي برات يه آدم آهني خريد. بعضي روزا كه با تلفن باهاش حرف نمي زدي تا بهت مي گفتم خاله مياد آدم آهني رو مي بره مي اومدي و باهاش حرف مي زدي يه روز خاله گفت اگه نمياد حرف بزنه ميام آدم آهني رو مي برم بدون لحظه اي درنگ گفتي بياد ببره ملت (منت) مي زاره ما رو ميگي : من و بابايي از خنده روده بر شديم. يه شبم كه خونه ماماني بوديم با فاطمه ي خاله اعظم حسابي بازي كردي داشتيم از اونجا مي اومديم كه فاطمه از خستگي تو رو بغل نكرد كه بياردت گفتم فاطمه بچه رو بيار گفت: خاله خسته م. منم وسايل دستم بود نمي تونستم بغلت كنم. خودت دنپايي هاي توي حياط ماما...
3 فروردين 1393
1